- اي نازنين كودك ِ دلبند
بازگو كه از كجا
آمده اي؟
من از پهنه ي
بيكران ِ ?هرجا?
به ?اينجا? آمده
ام
- اين چشم ها را به رنگ ِ آبي
از كجا بدست
آورده اي؟
در راه كه مي
آمدم
آنها را از
آسمان وام گرفتم
- و فروغ ِ
چشمانت را،
اين برق و چرخش
از كجاست؟
اين برق، نيزه ي
ستارگان است
كه در ديده ام
مانده است
- آن دانه هاي
كوچك ِ اشك را
از كدام جعبه ي
جواهر ربوده اي؟
چون بدين جاي
رسيدم
آنها را در
تالار ِ انتظار يافتم
- و آن پيشاني ات را بگو
كه چگونه چون
ايوان ِ آسمان، بلند و تابناك شد؟
در راه كه مي
گذشتم
دستي مهربان آن
را نوازش كرد
- گونه هايت به كدامين موهبت
چون گلهاي سپيد
و سرخ شد؟
چشمم در راه به
چنان زيبايي ِ شوق انگيزي افتاد
كه از هر چه
آدميان دانند و انديشند، خوشتر است.
- آن لبخند ِ سه گوش ِ سعادت بخش از
كجاست؟
از آنجا كه سه
فرشته با هم مرا بوسيدند.
- و اين گوش هاي صدف شكل ِ مرواريدگون،
چگونه پديدار
شد؟
خداوند سخن مي
گفت
و اين هر دو سر
برآوردند تا بشنوند
- و آن دستهاي
سپيد
چگونه پديد
آمد؟
اين دست ها بندي
هستند
كه عشق بر خود
نهاد
- آن پاهاي كوچك
ِ دردانه را
از كجا
برگرفتي؟
از همان
گنجينه
كه بال هاي
كروبيان در آنجا بود
- و چگونه اي
همه چيزها در هم پيوست
و تو را پديد
آورد؟
خداوند به من
انديشيد
و من از ميانه
سر برآوردم
- اما چگونه شد اي نازنين
كه تو پيش ِ ما
آمدي؟
خداوند به شما
انديشيد
و من اكنون در
آغوش ِ شما
هستم.