باغ ِ
عشق
ويليام بليك (1757- 1828)
ترجمه: حسين الهي قمشه اي
به باغ ِ عشق
رفتم
و ديدم آنچه را كه از آن پيش
نديده بودم
ديدم در ميان ِ
باغ،
در چمنزاري كه تفرجگاه ِ من
بود
كليسايي ساخته
بودند
درهاي كليسا را
بسته
و روي آن نوشته
بودند
?تو هرگز
نبايد?
پس به گرد ِ باغ در گردش
درآمدم
به تماشاي آنهمه گل ها كه در
باغ ِ عشق مي رويند
اما دور تا دور، بر جاي ِ گل
ها
همه سنگهاي گور
ديدم
و كشيشان همچون غراب در جامه
هاي سياه
به اين سوي و آن سوي دوان
بودند
و هم
آنان
شادي ها و آرزوهاي مرا
با بندهايي از پيچك ِ
خشك
بستند و به گوشه اي
انداختند.