Beliefs                           Physics                        Home                          Club
 
 
 
 
 
 
برهوت ِ بی فکری
 
فصلی از کتاب تفکر چیست؟
مارتین هایدگر
ترجمه: محمد رضا جوزی
با تلخیص، تصحیح و تغییر کلمات
 
 
 
 
 
 
 
 
    آنچه تفکر نامیده می شود چیست؟ باید مراقب باشیم که برای دادن ِ جوابی فرمول وار کورکورانه به دام ِ عجله نیفتیم.  به عبارت دیگر باید این پرسش را بیش از یک بار پرسید. به نحوه ی پرسیدن ِ پرسش دقت کنیم: آنچه فکر نامیده می شود چیست؟
 
 
    "حالا صبر کن، حالیت می کنم اطاعت چیست!" ممکن است مادری با فرزندش که نمی خواهد به خانه برگردد اینطور حرف بزند. ولی آیا این یعنی مادر می خواهد فرمان بری و اطاعت را از کتاب لغت برای فرزندش تعریف کند؟ نه! آیا مادر می خواهد سخنرانی کند برای بچه اش؟ نه! او اگر مادر ِ شایسته ای باشد سعی می کند به او بفهماند که اطاعت کردن چیست. یا به عبارتی دیگر او را به اطاعت در می آورد. در این راه هر چه کمتر ناسزا بگوید و عصبانی شود موفقیتش بیشتر خواهد بود. هر چه بیشتر بتواند به طور مستقیم او را به شنیدن وا دارد، کارش آسان تر خواهد بود. اما آنگونه شنیدنی که بعدش دیگر بچه نتواند از اطاعت کردن خودداری کند. چرا؟ زیرا گوش هایش دیگر باز شده اند و اکنون می تواند آنچه را که لایق ِ طبعش است را بشنود. 
 
 
    بنابراین آموزش با خشم و ناسزاگویی میسر نخواهد بود. اما با تمام ِ این احوال، گاهی آدمی که آموزش می دهد ممکن است صدایش بلند شود. در واقع هر چند هدف ِ معلم این است که شاگردانش امر ِ بسیار آرام و ساکتی مانند ِ تفکر را بیاموزند اما ممکن است خودش با فغان آمده و فریاد بکشد...
 
 
    نیچه که خجول ترین و آرام ترین انسان بود، ضرورت ِ این فغان را خوب می دانست. او از اینکه می بایست به ناچار فریاد برآورد در عذاب بود. در دوره ای که مردم دنیا جنگ جهانی را ندیده بودند و ایمان به ترقی  در واقع دین ِ اقوام ِ متمدن محسوب می شد، نیچه بر سر ِ عالم فریاد کشید:
 
 
 
"برهوت در حال ِ گسترش است ..."
 
 
و خطاب به هم نوعانش و بالاتر از همه خطاب به خودش این سوال را مطرح کرد که: "آیا کسی باید در گوششان سیلی بزند تا یاد بگیرند با چشمشان بشنوند؟!  آیا باید مانند جارچی ها و شیپورچی ها و واعظان ِ  قدیم کسی مدام فریاد بزند؟!"
 
 
    آنچه که روزگاری فریاد ِ "برهوت در حال ِ گسترش است..." بود، وا حیرتا که اکنون به وراجی و بی هودگی مبدل شده است. این دگردیسی ِ نکبت بار باعث شده امروز آن هشدار تبدیل شده به غذای فکری ِ ما! هش دار این است که آنچه امروز و فردا از تفکر برانگیزترین اندیشه هاست، به یک نوع سبک برای نوشتن و پز دادن تبدیل شده و گسترش می یابد فقط از آن رو که مُد شده.
 
 
    این سبک و مُدل ِ نوشتن امروز در انتشار ِ بی حد و حصر ِ کتابهایی که اوضاع جهان را توصیف می کنند به وضوح مشهود است. این قبیل کتاب ها فقط دعوت نامه ای هستند گاهی همراه با فریاد برای آن چیزی که هیچ توصیفی از آن ارائه نمی دهند. متنی که نوشته می شود فقط این هش دار را کمرنگ تر می کند. خصوصا اگر با پرداختن به مفاهیم ِ نو تری ذهن ِ نویسنده را در خیال های نو تری مشغول کند.  این یعنی پَست اندیشی، خوار اندیشی، دون اندیشی. مگر آنکه آن متن بتواند حتی در حالت نوشتاری، مسیری برای حل کردن یا رسیدن به راه حل نشان دهد. 
 
 
    حول و حوش ِ زمانی که جمله ی "برهوت در حال ِ گسترش است" نوشته شده نیچه در دفتر ِ یادداشت ِ خود (Gwixiv page 229, part 464, 1885) می نویسد:
 
 
"مردی که برای او تقریبا تمام ِ کتاب های سطحی و مبتذل شده بود تنها به تنی چند از متفکران گذشته ایمان داشت که آنقدر بینش داشتند که هر چه می دانند را ننویسند"
 
 
    اما نیچه باید فریاد می کشید و برای این فریاد راهی به جز نوشتن نداشت. فریاد ِ مکتوب ِ نیچه همان کتاب ِ "چنین گفت زرتشت" است. سه بخش ِ اولش را  بین 1883 و 1884 میلادی نوشته و آنها را برای چند تا از دوستانش کپی کرده و فرستاده است. این کتاب راجع به دغدغه ی همیشگی او نوشته شده: بازگشت ِ جاویدان ِ همان.
 
 
 
    اصولا هر فیلسوف و متفکری فقط به یک موضوع واحد فکر می کند و در اینجا تفکر از لحاظ ِ ماهیت غیر از دانش است. دانش پیشه همیشه نیازمند ِ کشفیات و الهامات ِ جدیدند وگرنه فاسد می شوند و به خطا می روند. اما فیلسوف فقط محتاج ِ یک فکر ِ واحد است. فیلسوفبا جد و جهد و تمام ِ توان باید به آن موضوع به عنوان تنها موضوع ِ لایق ِ بررسی نگاه و رویش کار کند. او باید آن را به نحوه ی شایسته ای بیان کند.
 
 
 
    این همان که بالا گفتیم یعنی چه؟ به معنای تکرار ِ سخنان ِ قبل تر نیست. نیچه با افزودن ِ قید ِ "کتابی برای همه و هیچ کس" پس از عنوان ِ "چنین گفت زرتشت" می خواهد به همان امری که از چیزی ناپیدا از لوازم ِ تفکر اشاره کند. برای همه کس یعنی برای انسان نوشته شده به این احترام که انسان است و لایق است بداند. هیچ کس هم یعنی این کتاب برای هیچ کدام از کسانی که تنها با ادبیات ِ نوشتاری و سبک و مُد ها مست می شود نیست. این کتاب برای آستین بالا زدن است نه برای حظ کردن!
 
 
 
    هفتاد سال ِ اولی که کتاب چاپ شد عنوان ِ فرعی ِ آن بطور برعکس به تحقق پیوست. شد کتابی برای همه و هر کس و هر جا. عجبا که حتا یک متفکر پیدا نشد که پیام ِ کتاب را درک کند. نیچه در بخش ِ  چهارم ِ کتاب آن آخرش نوشت که "برهوت در حال ِ گسترش است..." نیچه هر چه می دانست اینجا جا گذاشت. این کلمات در واقع بخش از شعری هستند که روزی نیچه نوشته بود وقتی که به بیان ِ خودش "بیش از هر وقت ِ دیگر از اروپای پیر ِ مالیخولیایی ِ ابری ِ دم کرده دور شده بود."
 
    شعرش این بود:
 
"برهوت در حال ِ گسترش است،
وای بر آن کسی که برهوت را در خود پنهان کند"
 
 
    وای بر چه کسی؟ خودش؟ تفسیرها زیاد است. مثلا شاید نیچه می دانست که این طرز ِ فکر ِ خودش است که ویرانی و بی برگ و باری می آورد ولی اگر آن را در خود پنهان نکند از پس ِ این ویرانی روزی و در جایی دیگر سبزی به باز می آید. شاید هم نیچه فهمیده بود که باید پیش بیفتد و عامل ِ گذار از یک مرحله ی تاریخ به مرحله ی دیگر باش و اطرافیانش را هم به این گذار فرا می خواند اما  روش ِ گذار کردن را باید مبهم بگذارد. تفکر ِ نیچه از هر مبهمی مبهم تر است اما ابعاد بسیاری دارد که گاهی با هم همسو و گاه متداخل در همند.
 
 
 
    حرف، حرف ِ انتقال و گذار است به سوی دیگر. یعنی باید قطعا یک سو را ترک کرد و پشت ِ سر گذاشت. برای رسیدن به معنی باید ابتدا نیچه را بیابیم و تنها وقتی در یافتنش موفق باشیم می توانیم آن را ترک کرده و از او دور شویم. این دور شدن از آن یافتن هم سخت تر است. یعنی خود را از بند ِ تفکر ِ نیچوی جدا کنیم. راه ِ انجامش هم این است که ما به سهم ِ خود و در قوه ی حافظه نیچه را آزاد بگذاریم تا بتواند با آزادی ِ کامل گوهر ِ ذاتی ِ خود را نشانمان دهد و او را در جایگاهی قرار دهیم که ذاتا متعلق به اوست. خود ِ نیچه از این ماجرای رابطه بین ِ کشف کردن، ترک کردن و گذشتن آگاه بوده. او در این باره به دوستش نوشته است قبل از اینکه در 4 ژانویه 1889 در خیابان غش کند و مبتلا به جنون شود. عنوان ِ این نامه ها "رسالات ِ نا کافی" Epistels delusion است.  یکی از نامه ها خطاب به گئورگ براندس George Brandes دانمارکی است که در سال ِ 1888 نخستین سخنرانی ِ عمومی درباره ی نیچه را در کپنهاگ برگزار کرد:
 
تورینو
4  ژوئن 89
 
دوست عزیزم گئورگ،
بعد از اینکه مرا کشف کردی بدان که یافتن ِ من کار ِ مشکلی نبوده. بلکه مشکل اکنون ترک کردن ِ من است ...
 
مصلوب
  
 
    اکنون مشکل این است که او را بیابیم. ما هنوز در این مرحله ایم. نباید گول بخوریم که با خواندن ِ آثاری که درباره ی او نوشته شده او را فهمیده ایم. خودش هم این را می دانست و از زبان ِ زرتشت گفت: "آنها همه درباره ی من سخن خواهند گفت ... اما کسی به من فکر نمی کند." تنها وقتی می توان به کسی یا چیزی فکر کرد که تفکری وجود داشته باشد. چطور می توانیم به تفکر ِ نیچه بیاندیشیم در حالی که ما هنوز فکر نمی کنیم؟! او چیزی را که همین الان هست و یا خواهد بود را به زبان ِ خاص ِ خود بیان کرده. دوره ی جدید هنوز پایان نیافته بلکه تازه ما وارد ِ ابتدای افول طولانی مدتش شده ایم.
 
 
 
    هم فکری با متفکر آسان نیست. مطالبی به نام ِ او جعل کرده اند و به او نسبت داده اند که دقیقا بر خلاف ِ آن چیزی بوده که او واقعا می اندیشیده و سر انجام نیز فکر ِ او را در این قبیل مطالب مستهلک کرده اند. آنها را می گویم در این کتاب.
 
 
 
 ادامه در کتاب ِ تفکر چیست از انتشارات روزنه.
برگرفته از کتاب کیمیا 3
نوشته ی دکتر الهی قمشه ای
 
 
 
 

 

        Last update: July 7, 2007
This site is designed by Mohammad H. Ansari
1